سرای حلمی

رمزی و کلیدی به در و منزل ماست _*_‌ بر هر که بخواند این خط راز، سلام

حال، بار تن می‌جویم.

حال، بار تن می‌جویم، تا خلاصی از این بی‌باری، بی‌همگی. حال، همگان می‌جویم تا عظمت نابودگی بر خویش آسان کنم. حال، می‌روم اخگران در میانه بپاشم و از کردگاری آتش بر همگان - ناشناس - داستانها کنم.

آرام‌آرام با مشعلی در دست از قلّه پایین می‌آیم. آهسته‌آهسته پیرامون می‌نگرم، بر ذرّه‌های خویش‌نازموده‌ی خویش از کران تا کران هستی. من، خویش آزموده‌ام. حال، بازمی‌گردم تا هر چه با خویش کرده‌ام، با آنها کنم.

حلمی | کتاب اخگران 
عظمت نابودگی | کتاب اخگران | حلمی
۰

سخن آمد ز دخل بی‌نهایت

سخن آمد ز دخل بی‌نهایت
به خرج عشق گردد از بدایت


سخن آمد خرابان فاش دانند
که جان می‌گیرد این دارالغرامت


سیاق سالکی انکار دنیاست 
سر آری ندارد مرد طاقت 


دلی توفیده از رنج هزاران 
سری شوریده در شطّ مرارت 


تمام عالم از چشم تو پیداست
عجب خوندیده این چشم شهادت


همه هستی به دوشم دوش بردم
سر پایان ندارد این خلافت


سخن آمد چو حلمی از میان شد
خوشا این آفتاب و این لطافت

سخن آمد ز دخل بی‌نهایت | غزلیات حلمی

موسیقی: Tanita Tikaram - Twist In My Sobriety

۰

نیمه‌شبان، آفتابی عظیم

نیمه‌شبان در رنجی سخت و عذابی بی‌پایان. آتش دیدار سوزناک، هستی درد و نیستی رسالتی شانه‌افکن. خواب بیداری، بیداری آتشی بی‌امان. مرگ آسان و میلاد سخت. دوباره هیچ شدن و دوباره از نو آغازیدن. 


پنج هیچ و شش هیچ و هفت هیچ، هشت هیچ و نه هیچ و همه هیچ و هزار هیچ. یک هیچ، هیچ هیچ و همه هیچ. روح هیچ و معنا هیچ و خدا هیچ. امّا خدا نه هیچ، آن هیچ دیگر، هیچ به هیچ درنامده و در قامت هیچ نپیچیده. 


نیمه‌شبان، آفتابی عظیم. 


حلمی |‌ کتاب لامکان

آفتاب نیمه شب |‌ کتاب لامکان

۰
وبلاگ رسمی سید نوید حلمی،
انتشار مطالب با ذکر نام و منبع آزاد می‌باشد.

بیاریدش، ز ایمانش مپرسید
کشانیدش، ز دامانش مپرسید
به پنهانش منم در هر شب و روز
رسانیدش، ز پنهانش مپرسید

من اینجایم باز،
با ملکوتی که از انگشتانم می‌چکد.
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان