سرای حلمی

رمزی و کلیدی به در و منزل ماست _*_‌ بر هر که بخواند این خط راز، سلام

شنیدن چاره‌ی چاره‌هاست

شب از جنون فرا می‌خیزد و در مطلقِ عشق به نام، به آرام می‌رسد. شب در محضِ خدا، به محضِ خدا از خویش بر می‌خیزد و کار خدا می‌کند.

این‌قدر گفته‌اند خدا و نام خدا به کذب و نفاق برده‌اند که من شرمم می‌آید از این نام بالا به زبان راندن. باری خود به زبان می‌راند، می‌گوید و می‌نوشد و می‌رقصد و باکیش نیست از زبونان خویش.

شب سخن می‌گوید. ای روز! ای آدمی! ای پاکستان، ای فُغانستان، ای به دزدی و جهل و دریوزگی و اندوه و چرک از مکافات عمل خویش افتاده، بشنو! بشنو ای آدمی، تو را شنیدن چاره‌ی چاره‌هاست.

حلمی | کتاب آزادی
شب از جنون فرا می‌خیزد | کتاب آزادی | حلمی
۰

بانگ بیداری

بگو بر خستگان و از‌ راه ‌ماندگان چگونه می‌توان مرهم بود؟
نه بر مستضعفان لاشی‌صفت دنیاندیده‌ی‌ از دیوارهابالاروندگان.
تنها بگو بر خستگان و دردمندان حقیقی چگونه مرهم می‌توان بود؟ 
بگو بر خفتگان در آستان بیداری چگونه مرهم می‌توان بود؟
نه برخود‌به‌خواب‌زدگان تشنه‌ی دنیا.


بگو بر جهان چگونه آستانه می‌توان بود
بر خشم‌دیدگان چشم‌بسته‌ی سختی‌کشیده؟
نه بر ظریفان حقیر نازدیده‌ی پست
نه بر ابلیسان روحانی‌نمای کودک زار.


بر روحانیون خفته می‌خواهم بانگ بیداری باشم
نه بر ابلیسان و سروشان شرّ بیداری‌نما!


آفتاب را می‌خواهم
و موسیقی را
و نور را
بر محتاجان حقیقی‌اش.


حلمی | هنر و معنویت

بگو! | آفتاب و موسیقی |‌ هنر و معنویت | حلمی

۰
وبلاگ رسمی سید نوید حلمی،
انتشار مطالب با ذکر نام و منبع آزاد می‌باشد.

بیاریدش، ز ایمانش مپرسید
کشانیدش، ز دامانش مپرسید
به پنهانش منم در هر شب و روز
رسانیدش، ز پنهانش مپرسید

من اینجایم باز،
با ملکوتی که از انگشتانم می‌چکد.
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان