سرای حلمی

رمزی و کلیدی به در و منزل ماست _*_‌ بر هر که بخواند این خط راز، سلام

روح تنها خدا بداند..

آن عثمانی را زیسته بودم. آن خفته‌ی خراب بی‌همه‌چیز را که امروز چنین به نویی غمزه می‌کند. آن شیطانی را در بهترین حالش زیسته بودم و در بهترین حالش حکم رانده بودم. امروز که خر نشاشدش.

 باری آن تاریکی و آن بطالت را تا اوجش زیسته بودم که امروز چنین حضیض‌اش می‌بینم، چنانکه این پست را که امروز در آنم. ظلمت را تا انتهاش زیستم که امروز نورم. خفگی را به غایت می‌دانم که امروز موسیقی‌ام.

این اوج و حضیض‌ها، این بالا و فرودها، خاصیت زمان‌اند، عارضه و پدیده‌اند. اینها را چشم روح نبیند و گوش روح نشنود. روح تنها خدا بداند، نور بداند و موسیقی.

حلمی | کتاب آزادی
روح تنها خدا بداند.. | کتاب آزادی | حلمی
۰

این آواز از درون است

توهّم عمیق تنزّه و جهل مرکّب عقل؛ آنگاه که من اینم و تغییر نخواهم کرد! هر که خود بر حق پنداشت دیری نپایید که دود شد و خاکسترش بر باد. پندار خفتگان و گفتار خفتگان و کردار خفتگان؛ جنازگان معاش پست و بقای هرزه. 


مرگ می‌بلعد و زندگی می‌زاید. انسان می‌ستاند و روح می‌بخشد. قدرت می‌چلاند و عشق می‌گسترد. ابلیس زوزه می‌کشد در گوشه‌های تار، شاید که آواز خداوند به گوش‌ها نرسد. ای نادانسته دانش طرب! ای ننوشیده باده‌ی جان! ای کر! این آواز از درون است.


حلمی | هنر و معنویت
این آواز از درون است | هنر و معنویت | حلمی
موسیقی:‌ Joachim Pastor - Gailo
۰

این دایره زندان است، هم قفل شکن هم در

این دایره زندان است، هم قفل شکن هم در
زین پنجره بیرون شو، این قصّه به پایان بر
 
زین دانش انسانی جز وهم چه حاصل شد
آن دانش بی‌آخر در روح به جا آور
 
بیمار و ملولی باز، در حال نزولی باز
برخیز ز مشت گل، این سایه‌ی خاکستر
 
راحت شو ز فرسایش، این خانه‌ی آلایش
سامان تو این جا نیست، پرواز کن از بستر
 
این لحظه چو وابینی هیچ از تو نیاید کار
کار از تو نباشد هیچ، بی‌کار شو راهی بر
 
ای یار دو جام آور تا شاد شوم زین هیچ
صد خاطر ظلمانی هم پاک شود از سر
 
یک آن به رها دادم هر سایه که می‌سفتم
دیگر نه به صرف آید این قسمت و این مصدر
 
احوال سفیران را می‌دیدم و می‌خواندم
افسانه چو می‌خواندم افسانه شدم آخر
  
رنجی‌ست به جان خفته، آتش‌زن و جان‌فرسا
حلمی چو صبوری کرد برخاست از این مجمر

این دایره زندان است، هم قفل شکن هم در | غزلیات حلمی

۰

بزرگ‌ترین ترس مردمان

بزرگ‌ترین ترس مردمان چیست؟ ترس از آزادی.
و آنچه بر زمین حکم می‌راند؟ ترس مردمان از آزادی. 

حلمی | کتاب لامکان

موسیقی: .Zhaoze - 1911第四回 4th mov

۰

ذهن ها و قلب ها

مهم نیست ذهن ها تا چه اندازه از دانش پر است.
مهم این است قلب ها چه اندازه از عشق آکنده است.

حلمی
منبع: کتاب روح

ذهن و قلب | کتاب لامکان

۰
وبلاگ رسمی سید نوید حلمی،
انتشار مطالب با ذکر نام و منبع آزاد می‌باشد.

بیاریدش، ز ایمانش مپرسید
کشانیدش، ز دامانش مپرسید
به پنهانش منم در هر شب و روز
رسانیدش، ز پنهانش مپرسید

من اینجایم باز،
با ملکوتی که از انگشتانم می‌چکد.
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان