سرای حلمی

رمزی و کلیدی به در و منزل ماست _*_‌ بر هر که بخواند این خط راز، سلام

لحظات ناممکن، کلام ناممکن

تنها می‌مانم تا رنج را پاس بدارم. مجرّدان روح، برکت شعف قدر می‌دانند. در این لحظات ناممکن، کلام ناممکن بر زبان می‌رانم. هیچ کس نمی‌تواند به این حریم راه یابد. هیچ کس نباید جانِ در انتظارِ سخن را به چشم سر ببیند. این احتضار هیچ کس نباید ببیند. نه، هیچ کس نباید به حریم کلمه راه یابد، اینجا که تنها منم و خداوندگارم. 


جان به سکوت آغشته، و در انتظار، تا دروازه‌ی مقدّر بگشایند. به گاه گشودن دروازه، هیچ کس را به حریم قدسی راه نیست. سکوت را می‌شنوم، صورتهای رخشان می‌بینم، در این عدم متجلّی. جان سرریزِ سخن است، دهان پر از مروارید است، نگاه‌داشتن نتوانم، بالا می‌آورم و می‌آسایم.


تنها می‌مانم،
تا آن روز که تنهای خویش به تن دیدار کنم؛
آن یار جان در آن سوی جهان.


حلمی | کتاب آزادی
لحظات ناممکن، کلام ناممکن | کتاب آزادی | حلمی
۰

گرچه یاران باوفا باشند تنهایی خوش است

گرچه یاران باوفا باشند تنهایی خوش است
خلوت خاموش من با یار رویایی خوش است


گرد افلاکی چو بر دوش من و تو ریخته
بی‌نیاز از خلق دون این طرز آقایی خوش است


با شریکان نهان بنشسته در بغداد روح
با تو تا دارالسّلام این رقص شیدایی خوش است


عشق را تا نام بردم جنگ‌ها آغاز شد
گه مسلمانی به راهش گاه ترسایی خوش است


دیدمش صبح عدم تقدیر آدم می‌نوشت
چون رسیدم گفت از تو باده‌پیمایی خوش است


کفر را بالاتر از ایمان مفتی رتبه است
تا ندیدی اولیا معشوق هرجایی خوش است


حلمیا کس دانه‌ی معنی نمی‌چیند، خموش!
حالیا بی هیچ گفتاری هم‌آوایی خوش است

گرچه یاران باوفا باشند تنهایی خوش است

موسیقی: Bruno Ferrara - Amore Mio

۰

همه چیز تویی

آیا آنکس که تنهاست از دیگران بریده است؟ آیا آنکس که با دیگران است،‌ با دیگران است؟ یا با دیگران تنهاست؟ ما همه سو با دیگران تنهایان را می بینیم، همه سو همه با همه تنهایند، چرا که با خود تنها نیستند. آنکس که با خود تنهاست، با همه ی دیگران است.


در اجتماع زیستن تنها آن زمانی مفید است که فرد در راه خودشناسی باشد، و این خودشناسی به معنای متداول امروزی آن یعنی کسب مال و جاه و مقام و موقعیّت و موفقیّت بیرونی نیست، بلکه شناخت خویشتن بدین معنای حقیقی که سالک ذهن خویش را و ارکان آن را و کارکردهای آن را در مراوده ی با دیگران به دقّت مشاهده کند، ضعفهای خویش برطرف سازد و در کار اصلاح مدام باشد. وگرنه با دیگران بودن، جز چنانکه حیوانی در میان گلّه ی حیوان، چه می تواند باشد؟


او که فاتح خویشتن است و استادیش تمام است می تواند به دیگری بگوید تو با دیگران باش و از دیگران بیاموز،‌ چرا که همه از اویند و همه ذرّات اویند، لیکن آنکس که هنوز خود تمام بر خویش فاتح نیست و خود را هنوز هزار پرسش ها و هزار راههای نرفته است، ز چه روی دیگری را بگوید که با دیگران باش و بیاموز. شاید آن دیگری از دیگران گذشته باشد و یا به دیگران نرسیده باشد. شاید او را زمان رحلت از یک آگاهی و مردمان آن و عزیمت به آگاهی دیگر و تمنّای مردمانی دیگر است، و او جز بر صحیفه ی درون به رؤیت نخواهد بود که گام بعدی چیست. جوینده ای را که می پرسد چه کنم، تنها می توان گفت سر به درون کش و از خود بپرس، معبّر رویاهای خویش باش و هر چه را به قلب یقین دریافته ای، همان کن!


ای دوست!‌ از هیچ کس هیچ چیز نپرس و هیچ چیز را از هیچ کس تمنّا نکن. از خود بپرس، از خود بخواه، در خود بیاب و به دست خود به انجام برسان. فاتح و خالق جهان خویش باش که همه چیز تویی. 


حلمی |‌ کتاب لامکان

همه چیز تویی | کتاب لامکان | حلمی
موسیقی: (Max Richter - Path 5 (delta

۰

تنها بودن

در میان جمع سرگردانان هیچ چیز بهتر از تنها بودن نیست. در میان آنها که ارزشهایشان بیرونی و برآمده از من اجتماعی ست، تنها بودن نه یک انتخاب بهر آسودگی، که عرصه ی دردمند تعالی ست. 


ای آدمی! برو از خویش دور شو تا نزدیک شوی، برو تنها شو، وا شو از تن ها تا پیدا شوی. این دهان های کف کرده از دروغ را بنگر، این ذرّات سرگردان نفرت و جهل و شرارت، که تو از هر چه بیزاری می جویی بی شک که از همان تباری، و تو بر هر چه می شوری بی شک که از همان نواری. 


از خلق بی رویا باید دور شد و رویاهای خویش پرورید. از ذرّات شبیه باید تبرّی جست، و چه خوش تر که بگوییم از توده های بی شکل شبیه تا نام ذرّه آلوده نکنیم، که ذرّه ی جان خوابگاه خداست.


حلمی | کتاب لامکان

تنها بودن | کتاب لامکان

۱
وبلاگ رسمی سید نوید حلمی،
انتشار مطالب با ذکر نام و منبع آزاد می‌باشد.

بیاریدش، ز ایمانش مپرسید
کشانیدش، ز دامانش مپرسید
به پنهانش منم در هر شب و روز
رسانیدش، ز پنهانش مپرسید

من اینجایم باز،
با ملکوتی که از انگشتانم می‌چکد.
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان