سرای حلمی

رمزی و کلیدی به در و منزل ماست _*_‌ بر هر که بخواند این خط راز، سلام

ما شعف می‌شناسیم

عصر تاریک با بزرگانش به خاک سپرده می‌شود و عصر نور با کبیرانش زاده می‌شود. این شب در زهدانش هزار نوزاد از روشنی دارد. این شب در خاموشیش آبستن هزار حادثه است.

طفولیت چون‌ می‌بازد کودکانش در همه سو می‌زارند و به تشییع طفلی از دست رفته خواب اوهام می‌گریند. طفولیت چون می‌بازد، این بندهای ناف چون می‌گسلد، می‌زارند و می‌گریند و از خاک بت برمی‌آرند و به پاش خویش حقیر می‌ستایند،  تا مگر آن بت دستی گیرد، و اگر دست نیز نگیرد همین مویه‌های تبختر خوش است!

نه این موسیقی نیست، این زیستن نیست. این مرگ به ادای آدمیزادی‌ست. این مترسک است و قاموس هراس از زیستن. ما چنین قاموس‌ها نمی‌شناسیم.

ما شعف می‌شناسیم
و ضرب‌آهنگان روح
بر سر سخت بتان بی‌زندگی.

حلمی | کتاب آزادی

ما شعف می‌شناسیم | کتاب آزادی | حلمی

۰

جدّ و آباد همه چیز

موسیقی، جدّ و آباد همه چیز است.

حلمی

درباره موسیقی | کتاب لامکان

موسیقی: پوئم سمفونیکِ "رقص مردگان" اثر کامیل سن-سانس

۰

من آنم که می شنوم

ما نه آنچه که می خوانیم، می اندیشیم، تحلیل می کنیم و فخر می فروشیم، بلکه آن چیزی هستیم که می شنویم. 


ما نه رویابینی ها و رویابافی ها و خیال پردازی هایمان، ما نه دیدارهای درونی، نه وصال ها و فراق ها و سوز و گدازها، ما نه آنچه که می بینیم و به دید می آییم، بلکه در لحظه و به عیانی و به تمامی آن چیزی هستیم که می شنویم.


آنچه که می شنویم و در آن غرقه می شویم، به تمامی حدّ و ظرف و گنجایش ما تا به این لحظه هست. آن صوت که به گوش می آید و از درون است، آن تمام ما در اکنون است. آن صوت که به گوش می آید و از بیرون است، آن تمام ما در اکنون است. 


صوت، افشاگر ماست. 


آنجا که اکنونِ بیرون و اکنونِ درون، بیرون از زمان و زمان، جسم و روح، به نقطه ی دیدار می رسند، آن لحظه ی موسیقایی، آن نقطه ی تاریخی بیداری ست. آن لحظه را اگر نبینیم، خواهیم شنید. 


شنیدن، تمام ماست. 


پس باید خود را در هر مرتبه از آگاهی بر اصوات بالاتر گشود،
و دانست: "من آنم که می شنوم."


حلمی | کتاب لامکان

من آنم که می شنوم | کتاب لامکان | حلمی

۰
وبلاگ رسمی سید نوید حلمی،
انتشار مطالب با ذکر نام و منبع آزاد می‌باشد.

بیاریدش، ز ایمانش مپرسید
کشانیدش، ز دامانش مپرسید
به پنهانش منم در هر شب و روز
رسانیدش، ز پنهانش مپرسید

من اینجایم باز،
با ملکوتی که از انگشتانم می‌چکد.
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان