سرای حلمی

رمزی و کلیدی به در و منزل ماست _*_‌ بر هر که بخواند این خط راز، سلام

ای خبرگان ای خبرگان آن خمره‌ها را وا کنید

ای خبرگان ای خبرگان آن خمره‌ها را وا کنید
از خبرگی بیرون شوید و جام‌ها پیدا کنید


ای خواب‌های عقل زار، ای مردگان انتظار
ای مغزهای اشتهار آن قلب‌ها دریا کنید


عمر گران بگذشت پست، ای وای زین عقل خجست
یک لحظه گر مانده‌ست آن یک لحظه را غوغا کنید


ای مردگان برپا شوید، ای زندگان با ما شوید
ای خفتگان قرن‌ها آن رخت‌ها را تا کنید


ای روز با ما یار شو، ای شب دگر بیدار شو
ای مردم گم‌کرده‌ره آن راه را پیدا کنید


آن راه وجد و روشنی، آن موسقی بی‌منی
عزمی به راه روشن رقّاص بی‌پروا کنید


این جامه‌های تنگ را، این بردگی بنگ را
آتش زنید و روح‌وار خود لایق زیبا کنید


این مردگی‌ها سخت تلخ، زین مردگی‌ها بگذرید
آن زندگی‌ها سخت خوش، خود را ز نو برپا کنید


ای دال‌ها، با لام‌ها! ای باده‌ها، در کام‌ها!
ای جام‌ها وی جام‌ها بس بزم بی‌همتا کنید


ای خبرگان ای زبدگان زین فاضلی‌ها بگسلید
ابلیس من‌من‌باز را آواره‌ی صحرا کنید


حلمی به پیمان گوش بست، بشنید آواز الست:
ای روح‌های باستان فرمان حق اجرا کنید

ای خبرگان ای خبرگان آن خمره‌ها را وا کنید | غزلیات حلمی

۰

آواز پسین

حرام‌اید که عشق هست و از آن بهره نمی‌برید. خراب‌اید که عشق هست و قدرش نمی‌دانید و به کارهای پست و کوچک خویش خوش‌اید و خدمت عشق نمی‌کنید و بر تاج سر نمی‌گذاریدش. حرام‌اید و خراب‌اید و کوچک‌اید و عظمت و راستی و شکوه نمی‌بینید. 
شما با مردگان خوش‌اید و زندگان را نمی‌بینید،‌ چرا که تنها زنده زنده دریابد. شما با سایه‌ها خوش‌اید و با آواهای غم و شادی‌های دروغین. 


خراب‌اید که به آبادانی نمی‌کوشید و عرق روح نمی‌ریزید و از وفور روح در خراب‌آباد تن برکت نمی‌یابید. بی‌چاره‌اید که دروغ نرمینه به حقّ استوار ترجیح می‌دهید. 


عشق جان خود کند و حق بر درب‌هاتان هزار بار کوبید و پاسخ نشنید، جز به خرابی و ناله و ما را به خود وابگذار! باز هم عشق برایتان جان خواهد کند و آواز خویش بر در و دروازه‌هاتان خواهد خواهند، آنگاه تنها یک آواز؛ آواز پسین. و زان پس دیگر هیچ کس جز خداوند نمی‌داند که چه خواهد شد. 


حلمی |‌ کتاب لامکان

آواز پسین | کتاب لامکان | حلمی

۰

خواب و بیدار

هر کس درست همانجایی‌ست که خود ساخته است، اسیر در اسارت و آزاد در آزادی، خفته در خواب و بیدار در بیداری. اسیر باج اسارت می‌دهد و آزاد بهای آزادی می‌پردازد. 


آنکس که نمی‌تواند، انتقاد می‌کند، آنکس که می‌تواند، کار. نق‌زن از نق سیر نمی‌شود چون این عادت اوست، عادت از او نیرو می‌گیرد. آنکس که کار می‌کند نمی‌تواند ناله کند، چون قاب عادت را شکسته است، او زنده است.  


آفتاب بر سر خواب و بیدار یکسان می‌تابد، خواب می‌گوید آفتاب زحمت من است و آمده عرقم بستاند، نفرین می‌کند و اصم می‌ماند. بیدار آفتاب را شکر می‌کند و می‌گوید امروز مرا چه خدمتی بهر زندگی سزاست؟ می‌بالد و برکت می‌بخشد.


حلمی | کتاب لامکان

خواب و بیدار | کتاب لامکان

موسیقی: Max Richter - The Quality of Mercy

۰
وبلاگ رسمی سید نوید حلمی،
انتشار مطالب با ذکر نام و منبع آزاد می‌باشد.

بیاریدش، ز ایمانش مپرسید
کشانیدش، ز دامانش مپرسید
به پنهانش منم در هر شب و روز
رسانیدش، ز پنهانش مپرسید

من اینجایم باز،
با ملکوتی که از انگشتانم می‌چکد.
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان