سرای حلمی

رمزی و کلیدی به در و منزل ماست _*_‌ بر هر که بخواند این خط راز، سلام

عشق است و از این هیبت افسانه چو دودم

عشق است و از این هیبت افسانه چو دودم
شوری‌ست که بر آتش آن سوخته عودم
 
خوابی‌ست که رویای مرا تاب ندارد
دردی‌ست که زان جاری و رقصنده چو رودم
 
خوش باش که بیچاره شوی زین همه مستی
خوش باش از این هستی بی گفت و شنودم
 
گر خام بدم حال گدازان چو تنورم
زین سوختگی بشکنم هنگام صعودم
 
از سرّ نهان گفتم و ما را نه نهانی‌ست
کز سرخی این لعل نمانده‌ست وجودم
 
راه دگری نیست بدان اوج خدایی
یک راه و همین است و چنین ساده سرودم
 
با عقل تو منشین در این میکده دیگر
تا روح شوی از دم این شعر و شهودم
 
تا شعله از آن سایه‌ی پر نور گرفتم
در سایه‌ی آن صوت پرآوازه غنودم
 
زان عقل فرومایه که زنجیر دلم بود
بگسستم و حلمی شدم و بال گشودم

عشق است و از این هیبت افسانه چو دودم | غزلیات حلمی

۰

در درون شب

باید عشّاق امشب به هم خیزند و کار را تمام کنند. کار بر زمین مانده بسیار است. امشب عشّاق به هم می‌خیزند و آن کارها تمام می‌کنند.


مرا به جان هماره بایدی‌ست، چون که شاید و نتوانم نمی‌دانم. نمی‌دانم بسیار می‌دانم، امّا نتوانم نه، خاصه این بارها که یار حکم کند.


در درون شب، در عمق شب، نقطه‌ای‌ست که هیچکس‌اش نمی‌داند. آن نقطه را من می‌دانم، به درونش می‌پیچم و کار را تمام می‌کنم.


حلمی | کتاب آزادی
در درون شب | کتاب آزادی | حلمی
۰
وبلاگ رسمی سید نوید حلمی،
انتشار مطالب با ذکر نام و منبع آزاد می‌باشد.

بیاریدش، ز ایمانش مپرسید
کشانیدش، ز دامانش مپرسید
به پنهانش منم در هر شب و روز
رسانیدش، ز پنهانش مپرسید

من اینجایم باز،
با ملکوتی که از انگشتانم می‌چکد.
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان