سرای حلمی

رمزی و کلیدی به در و منزل ماست _*_‌ بر هر که بخواند این خط راز، سلام

عشق نان نیست

آرام‌آرام فرو می‌ریزد و آهسته‌آهسته جذب جان می‌شود. به یکباره نیست، که به یکبارگی جان به هدر دادن است. عشق نخست به نرمی آغوش می‌گشاید، و آنگاه از آتش‌هاش گریزی نیست. عشق، آرام سوختن است.


نخست شعله‌ها نرم‌اند و گرم‌اند و پذیرا، و آنگاه توفناک. این توفناکی را گریزی نیست. آن فراق را گریزی نبود، این وصال را گریزی نیست. این هم‌آغوشی و در آغوش خموشی و ناله در جان زدن و به رضا اشک ریختن را گریزی نیست. 


از رفتن گریزی نیست. هیچ جا خانه‌ی روح نیست جز هیچ‌جا! عشق دلدادگی‌ست. عشق سرگشتگی‌ست. عشق، خونکردن است. عشق جز به عشق به هیچ چیز خونکردن است. 


عشق آتش است و آرامش است و نور است و جنگ است و موسیقی‌ست و صفا، و آفتاب است در فروترینِ ظلمات، و آسمان است آنگاه که جز زمین به چشم نمی‌آید و آزادی‌ست در آن زمان که آزادی کلمه‌ای از یاد رفته است.


عشق، ستم است. چنین ستمی بر خویش روا داشتن رواست. عشق رنج است، این رنج آزادی‌بخش. عشق نان نیست، آزادی‌ست، نانش نیز در آزادی‌ست.


در آغوش هم بپیچید و بسوزید و فرو بریزید ای عشّاق، و فرزندان نو به دنیا آورید. نهراسید از فرزندان عشق و نهراسید از آنچه به دنیا گام می‌نهد، بلکه جهان را برافروزد و پرچم رویاهای نو برافرازد. 


در آغوش هم بپیچید ای عشّاق
این فرصت گریزپا گرامی بدارید.


حلمی | هنر و معنویت

عشق آزادی‌ست، رویاهای نو | هنر و معنویت | حلمی

۰

دم را دریاب که نفس خداوند است

آدمی از بی عشقی دچار مالیخولیا می شود. وقتی از عشق تهی باشی، یعنی از آنچه زندگی به تو بخشیده رغبتی برای بازگرداندن به زندگی نداری. درک مفهوم عشق بی قید و شرط و بخشیدن بی چشمداشت چندان پیچیده نیست. نفسی که می کشی را زندگی به تو بخشیده است و برای این نفس کشیدن به زندگی مدیونی. 


حتی اگر تنها یک شخص نفس کشیدن را بلد باشد و از انواع نبوغ و فلسفه ها و استعدادها تهی باشد، همین نفس کشیدن روح را حجّت است که به زندگی خدمت کند. همین نفس کشیدن سرانجام روح عاشق را به این درک می رساند که جز این نفس و این دم که فرو می رود و بیرون می آید چندان چیز قابل دار و باشکوهی در حیات خاکی وجود ندارد و آن همه فلسفه ها و سفسطه ها و نبوغ های ذهنی و شیمیایی روزی همه باید به دور افکنده شوند تا روح از آن همه بی نفسی ها، بی عشقی ها و حبس ها به «دَم» برسد. این دم و نفسی بین دو هیچ گسترده ی لازمان و لامکان که تنها قطعیت عالم هستی و تنها پنجره ای در جهان آفرینش است که به خداوند باز می شود.

این ها همه یعنی: «دم را دریاب که نفس خداوند است.»

حلمی | کتاب لامکان


۰

عشق را دریابید

اخلاقیات،‌ تقوا، تعّهد، ایمان و عمل صالح تا زمانی که عشق نیست هیچ کاری نمی کنند. تنها عشق که کیفیّتی بی مزد و منّت و بی چشمداشت دارد می تواند در این کالبد زیبا امّا خفته ی اخلاقیات نفس حیات بدمد و به حرکتش اندازد. عشق خود حرکت است،‌ جوهر حیات است، نفس خلقت و دم خلّاقیت است و بی عشق برترین سجایا جز الفاظی در کتاب نیستند و برترین اخلاقیات جز مجسمه ای مرمرین و شکیل، که با پتک آهنکوب شرارتهای نفس انسانی فرو می ریزند. 

پس عشق را دریابید ای بی چرا زندگان، که عشق دلیل بی دلیل زندگی ست، و عشق را دریابید ای واعظان فلسفه های رنگین و ای مغزهای چریده ی سنگین، و عشق را دریابید ای مؤمنان سرای سایه ها و آستانهای بی دوست. عشق را دریابید تا از کتابها فراتر روید، از صحن ها بگذرید و از گنبدها برخیزید. عشق را دریابید که کلید دروازه های آسمان و عمل است. آن گاه لب از هرزه سخنان بی عمل فرو خواهید بست و به «راه» خواهید افتاد.

حلمی | کتاب لامکان

۰
وبلاگ رسمی سید نوید حلمی،
انتشار مطالب با ذکر نام و منبع آزاد می‌باشد.

بیاریدش، ز ایمانش مپرسید
کشانیدش، ز دامانش مپرسید
به پنهانش منم در هر شب و روز
رسانیدش، ز پنهانش مپرسید

من اینجایم باز،
با ملکوتی که از انگشتانم می‌چکد.
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان