سرای حلمی

رمزی و کلیدی به در و منزل ماست _*_‌ بر هر که بخواند این خط راز، سلام

عمق شب، شعف بی‌حد

باز این عمق شب و شور آتشین و شعف بی‌حد. باز آن من که رفت و باز این من که سر کشید. باز انسان به گور شد و روح پر کشید. باز این عمق شب!


باز من سرکشان به رویای عاشقان، خستگان و از رمق‌افتادگان و همه‌ی آنچه که نمی‌خواهم و نمی‌توانم گفت.


: باز این من و باز این غم!
: عجب! غم؟! مگر غم هست آنجا که وجد هست؟
: آری آری هست، و حیرتا که چه سخت هست! آنجاست غم نشسته، پریشان، آن ابلیس، که تو مرا سخت می‌آزاری و این جهان از آن من است و کار من است و تو مرا پریشان می‌داری، و من می‌گویم من نیز ناچارم، شعف‌ام، جز این نتوانم کرد و جز این نتوانم بود. تو بزار و من می‌زایم هر لحظه جهانهای نو از زهدان خدا. 


آری آری چه سخت هست غم،
و چه شوریده منم، شعف؛
رقصان، بی‌مروّت، عدم.


حلمی | کتاب لامکان

عمق شب، شعف بی‌حد | کتاب لامکان

موسیقی: Henry Purcell - Come ye sons of art

۰

سایه‌ی عشق تو بر عالم فتاد

سایه‌ی عشق تو بر عالم فتاد
چون شعف کو در سپاه غم فتاد
ای شعف جان سپاه غم بگیر
وین چنین جوری که در آدم فتاد

حلمی

سایه‌ی عشق تو بر عالم فتاد | رباعیات حلمی

موسیقی: HAVASI & Lisa Gerrard — The Storm 

۰

ای کز غم تو سپاه جان سوخته شد

ای کز غم تو سپاه جان سوخته شد
جان‌ها به لب آمد و جهان سوخته شد
 
منطق ز بیان فتاد و زین مشعل صبح
شولای عدد کشان‌کشان سوخته شد
 
خاموش شد آن چراغ افسون و فساد
افسانه‌ی این کون و مکان سوخته شد
 
آن شاهد وصل آمد از حجله‌ی نام
هر بود و نبود و این و آن سوخته شد
 
ساقی به میان آمد و این چرخ عدم
با آدم و غیر عاشقان سوخته شد
 
مغبون بهاران و صد افسون خزان
با عطر گلاب و گلسِتان سوخته شد
 
گفتند هر آیینه که عصری دگرست
هر آیینه اعصار گران سوخته شد
 
حلمی به مقام روح چون تیر برست
زین حادثه تقدیر کمان سوخته شد

ای کز غم تو سپاه جان سوخته شد | غزلیات حلمی

۰

قدم در راه گداختن

غمت غریب و تنهاییت عظیم، ای تو بر سر دوراهی جهان خویش ایستاده! یا این سو یا آن سو، و مجال انتخابْ کوتاه، و توفان عشقْ عظیم آنگاه که بگویی آری، و دیگر هیچ چیز همچون گذشته نخواهد بود. تو بگویی آری، از اعماق دل، و عشق بشنود، و دیگر هیچ چیز همچون هیچ چیز نخواهد بود. 


غمت غریب و تنهاییت عظیم، 
ای تو بر سر دوراهی جهان خویش ایستاده! 


و آفتاب دیگر خواهد شد و شب دیگر خواهد شد و روز دیگر. سنگ دیگر خواهد شد، حیوان دیگر و انسان دیگر. و چون تو انتخاب کنی و قدم در راه بگذاری، و چون بهتر بگویم: «قدم در راه بگدازی.»


حلمی | کتاب لامکان

بر سر دوراهی |‌ قدم گداختن | کتاب لامکان

موسیقی: Of Monsters And Men - Love Love Love

۰
وبلاگ رسمی سید نوید حلمی،
انتشار مطالب با ذکر نام و منبع آزاد می‌باشد.

بیاریدش، ز ایمانش مپرسید
کشانیدش، ز دامانش مپرسید
به پنهانش منم در هر شب و روز
رسانیدش، ز پنهانش مپرسید

من اینجایم باز،
با ملکوتی که از انگشتانم می‌چکد.
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان