سرای حلمی

رمزی و کلیدی به در و منزل ماست _*_‌ بر هر که بخواند این خط راز، سلام

در یک آن

بی آن که بدانم چگونه،
همه‌ی آنچه نمی‌خواستم
در یک آن به دست آمد.

حلمی | کتاب اخگران

در یک آن | کتاب اخگران | حلمی
۰

خیر و خطا

خیر، خواب - 
خطا، بیداری‌ست. 


حلمی | کتاب اخگران

خیر، خواب - خطا، بیداری‌ست. | کتاب اخگران | حلمی

۰

خوانش باژگونه

شریعت، حقیقت است.
امّا تنها آن زمان که باژگونه خوانی‌اش.
درّه‌ی باژگونه، قلّه است. 


حلمی | کتاب اخگران

شریعت و حقیقت | خوانش باژگونه | کتاب اخگران | حلمی

۰

انسان چیست؟

انسان چیست؟
کابوس و رویای خدا.


حلمی - کتاب اخگران

انسان چیست؟ | کتاب اخگران | حلمی

۰

عشق..

عشق؛
به پاکیزه‌ترین،
به سخت‌ترین شکل ممکن.


حلمی - کتاب اخگران

عشق.. | کتاب اخگران | حلمی

۰

در برابر جمعیت..

در برابر جمعیت،
هماره نه.
ورنه چو پیغمبران سقوط،
خلق، بی‌راه - 
راه، چاه. 


حلمی - کتاب اخگران

در برابر جمعیت.. | کتاب اخگران | حلمی

۰

شهامت خویش بودن..

شهامت خویش بودن.
نه از آدمی،
نه از روح.


حلمی - کتاب اخگران 

شهامت خویش بودن | کتاب اخگران | حلمی

۰

چیزی تازه

صدایی مهیب؛
چیزی تازه. 


حلمی - کتاب اخگران

چیزی تازه | کتاب اخگران | حلمی

۰

سر از قلّه‌ها برآورده..

سر از قلّه‌ها برآورده، به انکار خویش. از خویش مبرّاشده، سر از قلّه‌ها برآورده، به پذیرفتن جهان، چنانکه هست، چنانکه می‌بایست باشد، چنانکه بود، چنانکه خواهد بود. سر از قلّه‌ها برآورده، روح تابناک از خود گذشته، و از زمان هیچ چیز نمی‌داند.

آزادی چون اسبان چموش در رگان می‌دود. آزادی می‌دود و مرزها می‌گشاید. آزادی سرزمین‌های دیرینه فرو می‌پاشد و مردمان کهنه می‌بلعد و سرزمین‌های نو فرا می‌سازد و مردمان نو می‌زاید، قفل‌ها می‌شکند، دیوارها فرو می‌ریزد، و آنگاه بر فراز ستونها و طاقهای جهان قدیم، جهانی نو از خویش برمی‌سازد، و تا ابد چنین قصّه ناتمام است.

حلمی | کتاب آزادی
سر از قلّه‌ها برآورده.. | کتاب آزادی | حلمی
۰

پیام زندگی

زندگی برای آنها که می‌خواهند دیگران را تغییر دهند و شکل خود کنند چه پیامی دارد؟ هیچ؛ صبر می‌کند، نگاه می‌کند و آنگاه که ایشان شکل دیگران شدند به ملاحت می‌خندد.


و آنگاه آدمی خواهد آموخت که چگونه شکل زندگی شود. 


حلمی | کتاب آزادی
پیام زندگی | کتاب آزادی | حلمی
۰

انضباط عشق؛ وقت آفرینش

انضباط، می‌آفریند.
انضباط عشق، خلقت به پا می‌کند.


بیدار می‌شوم،
نگاه می‌کنم؛
ساعت، صفر است. 
وقت آفرینش.


حلمی

انضباط عشق، وقت آفرینش | هنر و معنویت | حلمی

۰

چو خری که بار می‌برد

پنداشته بودم؛ چو استادی که سخن می‌گوید.
دانستم: چو خری که بار می‌برد.

حلمی

همچو خری که بار می‌برد | نقل قول | حلمی

۰
وبلاگ رسمی سید نوید حلمی،
انتشار مطالب با ذکر نام و منبع آزاد می‌باشد.

بیاریدش، ز ایمانش مپرسید
کشانیدش، ز دامانش مپرسید
به پنهانش منم در هر شب و روز
رسانیدش، ز پنهانش مپرسید

من اینجایم باز،
با ملکوتی که از انگشتانم می‌چکد.
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان