سرای حلمی

رمزی و کلیدی به در و منزل ماست _*_‌ بر هر که بخواند این خط راز، سلام

بر کجا گام می‌نهند..

: بر کجا گام می‌نهند زشت‌سیرستان؟
: شن داغ ریا.

حلمی - کتاب اخگران
بر کجا گام می‌نهند.. | کتاب اخگران | حلمی
۰

خاموشی و تماشا

عبور از عمیق‌ترین راهروی تاریکی در پست‌ترین نشیب شب، به مشعلی فروزان از فرازناک‌ترین شعله‌ی سحرگاه. 


با تمام جان فریاد می‌دارم: ظلمت! ظلمت بیشتر! حالیا با تمام قوا! بتازید به سویم ای فرزندان تاریکی و از هیچ سلاح و سپاه کوتاهی نکنید!


از میان خیر و شر، هماره شر؛ چرا که آن خیرِ مماس نیز روزی شر است. 
از میان شر و شرتر، هماره شرتر؛ چرا که شروران هم‌آوایند. 
وانگاه والاترین انتخاب - هماره،‌ هر زمان، از ازل تا ابدالآباد عشق - :
بنشستن بر سر جای خویش، خاموشی و تماشا. 


که گفت خاموشی برترینِ نیکویی‌هاست،
که گفت تماشا والاترینِ کارهاست. 


حلمی - کتاب اخگران

خاموشی و تماشا | کتاب اخگران | حلمی

۰

به هزاران رنگ خلق..

به هزاران رنگ خلق درآمدن،
یک ثانیه.
هیچ شدن،
هزار قرن. 


حلمی - کتاب اخگران

به هزاران رنگ خلق.. | کتاب اخگران | حلمی

۰

عشق..

عشق؛
به پاکیزه‌ترین،
به سخت‌ترین شکل ممکن.


حلمی - کتاب اخگران

عشق.. | کتاب اخگران | حلمی

۰

ما را ترک می‌دارند..

ما را ترک می‌دارند،
ما پیش‌تر ایشان را.
هیچ کس هیچ کس را،
همگان همگان را.


حلمی - کتاب اخگران

ما را ترک می‌دارند | کتاب اخگران | حلمی

۰

از گذرگاهان بی‌عبور..

از گذرگاهان بی‌عبور،
هر قرن یکی و دو تا. 


حلمی - کتاب اخگران

از گذرگاهان بی‌عبور | کتاب اخگران | حلمی

۰

واگویه‌های عدم

این چیست؟
اینجا کجاست؟
واگویه‌های عدم،
ماورای تماشا.


حلمی - کتاب اخگران

واگویه‌های عدم | کتاب اخگران | حلمی

۰

مبنای عَرَق

انسان بر مبنای خواب،
هستی بر مبنای شراب. 
روح بر مبنای عِرق،
نیستی بر مبنای عَرَق.


حلمی - کتاب اخگران

انسان، هستی، روح، نیستی | کتاب اخگران | حلمی

۰

اگر نوری..

اگر نوری
با چنین ظلمت به خاک شد،
چه کورسوی حقیر. 

حلمی - کتاب اخگران

اگر نوری.. | کتاب اخگران | حلمی

۰

کارهای جانانه کنیم

به نام عشق و برای عشق چه کار کنیم؟ هر کار که از دستمان، هر کار که از جانمان بر می‌آید. جان در تن نشسته و جان از تن بر می‌آید که کار کند، برای عشق صلح کند، وصل دهد، وصال کند و پیکار کند. 

این جان جانانه است، از جانان است.
دوستان! کارهای جانانه کنیم. 

حلمی | کتاب آزادی
کارهای جانانه کنیم | کتاب آزادی | حلمی
۰

مستی هجوم می‌آرد

مستی هجوم می‌آرد. دست هیچ کس نیست، حتّی خدا گفت دست من هم نیست. خداوندگار جهان‌ها گفت که مستی منم؛ نمی‌دانم کی هجوم می‌آرم و کی پس می‌کشم. من نیز نمی‌دانم کی مستم و مستی چیست و کی هوشیارم و هوشیاری کدام است.

آتش‌ها فرا می‌خیزند. لیکن یاران عشق مصون‌اند. دوستان من در آغوش خدا بی‌گزندند. دوستان من یاران خدایند، یاران خدا دوستان من‌اند، و من یاری را و دوستی را و خدا را نیک می‌دانم و بهرشان جان کوچک بی‌مقدار خویش شاباش می‎دهم.

من اینها را می‌دانستم که رسیدن نمی‌توانند،
پس خود را نیز به مدار نرسیدن کوفتم تا همچون ایشان شوم.
و اینها رازهاییست که بایست در عشق دانستشان،
در عشق که بی‌راز است.

حلمی | کتاب آزادی
مستی هجوم می‌آرد | کتاب آزادی | حلمی
۰

زیبایی؛ سر بالا گیرد

زیبایی انبوه زیر انبوه هزاره‌ها؛ این انبوهی‌ها باید تکانده شود تا زیبایی‌ها درخشیدن آغازند. تاریخ باید به مشت گرفته شود و تکانده شود و از خویش مطهّر شود. 

زیبایی باید از زیر انبوهی‌ها سر بالا گیرد و رقص ناب خویش باز یابد. انبوهی‌ها باید باید با یک اشاره، با این اشاره از این دست بالاگرفته‌ی پایین‌ستان، از هم بپاشند، و زیبایی باید از این همه میانه‌ها، میانه‌ی خویش باز یابد، سر خویش بالا گیرد و رقص ناب خویش باز یابد.

حلمی | کتاب آزادی
زیبایی انبوه زیر انبوه هزاره‌ها | کتاب آزادی | حلمی
۰
وبلاگ رسمی سید نوید حلمی،
انتشار مطالب با ذکر نام و منبع آزاد می‌باشد.

بیاریدش، ز ایمانش مپرسید
کشانیدش، ز دامانش مپرسید
به پنهانش منم در هر شب و روز
رسانیدش، ز پنهانش مپرسید

من اینجایم باز،
با ملکوتی که از انگشتانم می‌چکد.
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان