سرای حلمی

رمزی و کلیدی به در و منزل ماست _*_‌ بر هر که بخواند این خط راز، سلام

آه بس آفت از این حضرت و آقا گفتن

آه بس آفت از این حضرت و آقا گفتن 
راه پایین زدن و حضرت والا گفتن


وه که زین گفت عجب سمّ و بلایا خیزد
پوچی خویش به هر گوش و زوایا گفتن


این همه نقل که از سایه‌ی نیکان دارند
وین همه قول به پیدا و خفایا گفتن


جان تو خسته نشد زین همه ورّاجی‌ها؟
زان دهان کف بنیامد ز سجایا گفتن؟


تو چه‌ای پس تو که‌ای در ره بالارفتن؟
تو به پندار خوشی زین همه هاها گفتن؟


ای عجب دوزخ از این قوم به تک بگریزد
دیو و دد جامه درد زین همه بیجا گفتن


پشت منبر به در آمد به بیابان گم شد
که دگر هیچ نبیند ز پر و پا گفتن


حضرت حق به دمی نادم از این خلقت شد
که تویی بنده چنین پست ز پروا گفتن


تلخ خندید دل خسته ز ویرانی‌ها
حلمی و جام می و این همه رسوا گفتن

آه بس آفت از این حضرت و آقا گفتن | غزلیات حلمی

موسیقی:‌ Francesco Cavalli - La Rosinda, Act3

۰

قل حق می‌زند جان مخمّر

قل حق می‌زند جان مخمّر 
تو این دیدی و من آن مخمّر 


تو با مستان به ظاهر حکم کردی
ندیدی هست پنهان مخمّر


ندیدی جوشش آن روح رقصان
سرور پاک چرخان مخمّر


تو را با خودخوشی بیچاره‌ای کرد
رها از قول و پیمان مخمّر


چنین آزادی‌ای ننگ است یا رب
مبادا هول هجران مخمّر


سزاوارم به یک جام عدم‌گیر
سر زاهد زنم چان مخمّر


شریعت خواندم و جامی نگیراند
طریقت راندم از کان مخمّر


حقیقت‌پیشه‌ای بی‌جامه آزاد
چنین باشم به قرآن مخمّر


بیا حلمی سرای باده وجد است
بچرخان جان و دامان مخمّر

قل حق می‌زند جان مخمّر | غزلیات حلمی

۰
وبلاگ رسمی سید نوید حلمی،
انتشار مطالب با ذکر نام و منبع آزاد می‌باشد.

بیاریدش، ز ایمانش مپرسید
کشانیدش، ز دامانش مپرسید
به پنهانش منم در هر شب و روز
رسانیدش، ز پنهانش مپرسید

من اینجایم باز،
با ملکوتی که از انگشتانم می‌چکد.
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان