این همه رساله برای عقل نوشته اند، کو رساله ی عشق؟ این همه راه تاریکی نموده اند، کو راه روشن؟ عاشقان که چارستون جهان های خدایند از کدامین ره و معبر درگذرند که عاقلان نتوانندشان دید؟ آن ها از معبر قلب ها در گذرند و ردّ و نشانشان بر قلب هاست.
روزی به این مدرسه ی خاک روانه ات کردند. اگر همه ی درس ها را گرفته ای آماده باش که عشق درس آخر است و آزمون عشق آزمون بیداری توست. اگر زبان قلب دانستی رستی، ورنه هنوز کارها دارد این عقل جوینده ی ناجور تو را.
عاشق هر چه تاس اندازد جفت آید. او جور است، جانش جفت عشق است، هم آهنگ است با جان خویش، رهاست، قانون خویش است، عشق است. اگر این عظمت خواهی دیگر قصّه ی عقل گوش مده و از راه های پاخورده مگذر. یک روز گاه بستن همه ی کتاب هایت فرا می رسد تا که کتاب قلب خویش بگشایی.
عشق است چنین خموش و پرآوازه
عشق است کلید هر در و دروازه
عشق است که عاقلان نمی یابندش
چون ساده و نازک است بی اندازه
حلمی | کتاب روح [دانلود]