سرای حلمی

رمزی و کلیدی به در و منزل ماست _*_‌ بر هر که بخواند این خط راز، سلام

در کالبد هستی در خود به تماشایی

در کالبد هستی در خود به تماشایی
ماییم همه اجزا، تن‌هایی و تنهایی
 
از خویش جدایی و با خویش عجین امّا
در حلقه‌ی بی‌خویشی بی مایی و با مایی
 
بلوای جهانی تو، جنگاور جانی تو
هیچ از تو خبر نبوَد هر چند صف‌آرایی
 
صورتگر خاموشی، از صوت تو می‌نوشی
در چنگ تهی‌دستان سرمایه‌ی غوغایی
 
در پرده چه می‌بینم؟ یک صورت و صد جلوه
از سیرت پنهایی دیگر چه فراز آیی
 
خوابی نه که بیداری، وهمی نه که حقداری
رخشنده‌ی اعصاری، آخر به چه حاشایی؟
 
سلطانی و ما بنده، جان از تو سراینده
از نور تو می‌تابد این چشمه‌ی بینایی
  
شاه ازلی جانا، هر دم غزلی گویی
آن را که نگارد جز حلمی به دل‌آرایی؟

در کالبد هستی در خود به تماشایی | غزلیات حلمی

۰

آزادی را بگزین!

آنچه می‌گذرد درد است، چون آنچه می‌گذرد جهل است. خری هر بار می‌گوید - دور از جناب بالای خر - که بیا این بار هم از میان خر و خرتر یکی را بگزینیم. ای روح! ای ذرّه‌ی پیچیده در این کثافت انسانی، تو را جبری به هیچ گزیدنی نیست. تو آزادی که نگزینی و خود باشی.


بسیار بگزیدی و در کثافت خود غوطه‌تر زدی،
این بار اگر بگزینی دیگر تمامی.


آزادی را بگزین!
آزادی نیز به ناز و آبادی تو را به گوشه‌ای بگزیده‌ست،
آن گوشه را بیاب و بگزین؛
گوشه‌ی نایاب نگزیدن.


حلمی | کتاب آزادی

آزادی را بگزین! | کتاب آزادی | حلمی

۰
وبلاگ رسمی سید نوید حلمی،
انتشار مطالب با ذکر نام و منبع آزاد می‌باشد.

بیاریدش، ز ایمانش مپرسید
کشانیدش، ز دامانش مپرسید
به پنهانش منم در هر شب و روز
رسانیدش، ز پنهانش مپرسید

من اینجایم باز،
با ملکوتی که از انگشتانم می‌چکد.
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان