سرای حلمی

رمزی و کلیدی به در و منزل ماست _*_‌ بر هر که بخواند این خط راز، سلام

ز چرخ کهنه عاقبت رهایی‌ات میسّر است

ز چرخ کهنه عاقبت رهایی‌ات میسّر است
نگاه کن که ظلمت شبانه رو به آخر است
 
سریر جاودانگی بر آ که تکیه بر زنی
صبور بوده‌ای، کنون ستاره‌ی تو بر سر است
 
خیال شک برون شده ز تخته‌بند کالبد
به خامشی چو رسته‌ای یقین تازه در بر است
 
تو شکر کن خدای را که بانگ فتح بشنوی
طنین رستگاری‌ات ز سوز و ساز باور است
 
سفیر روح را نگر ز شش کران بیکران
که صوت عاشقانه‌اش چه سان نشاط‌آور است
 
بخند و خوش نشین دگر که آسمان تازه‌ات
ورای چرخ کهنه‌ی هزار پرّ بی‌پر است 
  
الا تو حلمی غریب که مرگ ها سزیده‌ای
بیا که حکم وصل نو کنون به دست داور است

ز چرخ کهنه عاقبت رهایی‌ات میسّر است | غزلیات حلمی

۱

یادش چو کنی سفیر معراج شوی

با موسقی سحر به افلاک رسی
در خانه‌ی ارواح طربناک رسی
یادش چو کنی سفیر معراج شوی
نامش چو بری بسان کولاک رسی

حلمی

با موسقی سحر به افلاک رسی | رباعیات حلمی

موسیقی: Frenic - Old Waltz

۰

نوای سفیران

عشق، سکوت خزنده، بگویم عشق، سکوت سخنگو. عشق، نوای سترگان در نی‌انبان پرنده. عشق، خروش دلیران در خاموشیِ هر سو دونده. عشق، بگویم، آه، نوای سفیران.

حلمی

موسیقی: Irfan - Return to Outremer

۰

چنان می خیزیم..

امروز از سر خویش برمی خیزیم و می خیزیم به آن سوها که هرگز به خیال درنیامده. امروز می خیزیم از روز، و از برخاستن، و از سوها و از آمدن و نیامدن، و می خیزیم از فعل و قید و اسم و صفت، و می خیزیم، آری- بگویم؟ از ذات نیز، و از شناس و ناشناسش و به آن بی نام ِ بی سو، سرِ بی سر می نهیم، که بر زمین و در زمان به گفتار نیامده و در کردار به ظهور نرسیده و در پندار نخاسته است. چنان می خیزیم که برخاستن را معنا دیگر شود.


حلمی | کتاب لامکان

کتاب لامکان

۰
وبلاگ رسمی سید نوید حلمی،
انتشار مطالب با ذکر نام و منبع آزاد می‌باشد.

بیاریدش، ز ایمانش مپرسید
کشانیدش، ز دامانش مپرسید
به پنهانش منم در هر شب و روز
رسانیدش، ز پنهانش مپرسید

من اینجایم باز،
با ملکوتی که از انگشتانم می‌چکد.
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان