سرای حلمی

رمزی و کلیدی به در و منزل ماست _*_‌ بر هر که بخواند این خط راز، سلام

ندانستی هنوز..؟

سبو نیست. باده نیز نیست؟ باده که هماره هست. 
آدمیزاده نیست. روح نیز نیست؟ روح که هماره هست. 
صورت نیست. سیرت نیز نیست؟ سیرت که هماره هست.
نور نیست. آوا نیز نیست؟ آوا که هماره هست.

ندانستی هنوز پس از صد هزار قرن،
یکی بِه از صد هزار؟ 
هیچ بِه از همه؟

حلمی | کتاب اخگران
ندانستی هنوز..؟ | کتاب اخگران | حلمی
۰

راه طربناک ندیدی؟ بخیز!

سخن عشق، بیان خاموشی‌ست، گفتِ نگفتن است. سالک خدا، مجرای آوای خداست، چرا که آنجا که سخن نیست موسیقی‌ست و موسیقی کلمه است که به رقص برخاسته. عارف عاشق، رقصان است، چه خفته چه بیدار، چه نشسته چه برخاسته، عالم از او در رقص است.


عارف محتکر از نور باخته است، عارف بخشنده با موسیقی برده است. عرفان عشق، بیان موسیقی خداست. کلمات خوانده‌شده کاری نمی‌کنند، آن همّت سالک است که برخیزد، بیرون رود و آنچه از درون آموخته در بیرون بیامیزد و صحنه‌ی دلمرده‌ی بیرون شادمانه و رنگین کند. 


خدا آواز می‌خواند، فرشتگان آواز می‌خوانند، عاشق آواز می‌خواند، سالکین از چه به خود نشسته‌اند؟ مذهب عشق همه آواز طرب است. 


راه طربناک ندیدی؟ بخیز!
سالک چالاک ندیدی؟ بخیز!
این همه از پاکی جان دم مزن
خامشی پاک ندیدی؟ بخیز! 


حلمی | کتاب لامکان

راه طربناک | کتاب لامکان | حلمی

۰

درویش به پیش آمد تا خلق بیفروزد

درویش به پیش آمد تا خلق بیفروزد
چون خلق ریایی بود در آتش خود سوزد
درویش خفایی بود، او نور و نوایی بود
از جان خدایی بود، تا خلق چه آموزد

حلمی

درویش به پیش آمد تا خلق بیفروزد | رباعیات حلمی

۰

انسان چو فرو ریزد در پیش خدا خیزد

انسان چو فرو ریزد در پیش خدا خیزد
این هوش فرو سوزد آن هوش به پا خیزد


درویش خدا بودم از دست خدا دادم
از دست خدا می‌ده تا نور و نوا خیزد


من عشق روا کردم تا خویش رها باشد
چون خویش رها باشد بنگر که چه‌ها خیزد


من امر نمی‌دانم من نهی نمی‌دانم
معروف نمی‌خوانم منکر که سوا خیزد


آزادم و سرمست‌ام با جام تو در دستم
پیمان تو چون بستم پیمانه ز جا خیزد


این مستی کشمش نیست هرچند که کشمش خوش
این مستی چشم توست کز حدْقه به نا خیزد


هم باد هم آتش باش، هم تیر هم آرش باش 
دردانه‌ی بی‌غش باش تا ماه فرا خیزد


حلمی به جهان بنگر زیبایی جان بنگر
بازی خوشان بنگر تا رخت عزا خیزد

انسان چو فرو ریزد در پیش خدا خیزد | غزلیات حلمی

۰

دلش در کار و جانش وقف بالاست

دلش در کار و جانش وقف بالاست
وجودش رهروی اقلیم حالاست
دهانش پر ز اصوات خموشی‌ست
شب از نجوای بیدارش به لالاست

حلمی

دلش در کار و جانش وقف بالاست | رباعیات حلمی

موسیقی: Sahalé & Samarana - Ntaolo

۰
وبلاگ رسمی سید نوید حلمی،
انتشار مطالب با ذکر نام و منبع آزاد می‌باشد.

بیاریدش، ز ایمانش مپرسید
کشانیدش، ز دامانش مپرسید
به پنهانش منم در هر شب و روز
رسانیدش، ز پنهانش مپرسید

من اینجایم باز،
با ملکوتی که از انگشتانم می‌چکد.
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان