سرای حلمی

رمزی و کلیدی به در و منزل ماست _*_‌ بر هر که بخواند این خط راز، سلام

شاعر چه کند اینجا، من شعر چه می‌دانم

شاعر چه کند اینجا، من شعر چه می‌دانم
یک شعر نگفتم من در عمر پریشانم


من طبل خداوندم، فارغ ز همه بندم 
همبال عقابانم، همنعره‌ی شیرانم


گفتند که تو اینی،‌ گفتم که نه من اینم
 گفتند تو پس آنی، گفتم که نمی‌دانم


دانم که چو دریایم، می‌خیزم و می‌آیم
کشتی خداوندی در بحر غزل رانم


من شعله به کف دارم، جان قلمم آتش
هر سو قدمم آتش، من مشعل یزدانم


ترسی تو ز من؟ حقّت! ترس تو دم لقّت
سوی تو چه می‌آیم، بقّ تو چه می‌خوانم


تا اوج فلک رفتم، آن اوج مرا کم بود
در جان من این غم بود کان اوج بلرزانم


خلقی‌ست همه لرزان، ترسیده و لق‌لقّان
دندان لقت را من ای خلق بپرّانم


حلمی همه حرف حق بسرود و کسی نشنید
وقت است که خرگوشان بر شعله بچرخانم

شاعر چه کند اینجا، من شعر چه می‌دانم | غزلیات حلمی

۰
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
وبلاگ رسمی سید نوید حلمی،
انتشار مطالب با ذکر نام و منبع آزاد می‌باشد.

بیاریدش، ز ایمانش مپرسید
کشانیدش، ز دامانش مپرسید
به پنهانش منم در هر شب و روز
رسانیدش، ز پنهانش مپرسید

من اینجایم باز،
با ملکوتی که از انگشتانم می‌چکد.
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان