زیباست آواز خدا، باید به گوش جان شنید
بهر چنین بشنیدنی ویران شد و ویران شنید
این موسقی این روشنا از جان آتش خاسته
از خود بباید رست و شب در حجلهی طوفان شنید
از راه پنهان آمدی در محضر دیوانگان
دیوانه باید گشت و پس این پند از دیوان شنید
ای جان بخیز از یکّ و دو، در بند این طفلان مشو
این حرف حقّ و حرف حق باید ز ما طفلان شنید
این ریسمان و لنگرت، این کشتی و این کشورت
این پردههای احمرت گوش از ره طغیان شنید
"بر مرزها برخاستن! آن بهترینها خواستن!
از خویش و خویشان کاستن!" هیزم ز آتشدان شنید
حلمی چه شد اینها شنید، از دام ناسازان رهید
بهر چنین بشنیدنی ویران شد و ویران شنید
این داستان که گفتم از آستان جان بود
ای دوستان شنیدید نامی که در نهان بود
هر شب چو هیچ گشتم در خوابگاه هستی
دیدم که آسمانی دیگر مرا میان بود
چشمیست در میانی کان راه روح باشد
سالک چو رفت دانست کاین خطّه خونفشان بود
گفتند این چه حالیست؟ گفتیم بیسؤالیست
زنهار تا مپرسی این چون و آن چه سان بود
ما مستِ ماه و ایشان از نام وی پریشان
صوفی ز مه چه دانست، تا بوده در گمان بود
در خواب دیده بودم چشم تو چلچراغ است
آواز چشمهساران در گوش جان وزان بود
حلمی به جمع یاران از حقّ زنده بسرود
بس آشکار سرّی پنهان سر زبان بود
در شب تاریک جانش استواست
کم نگویم زو که از جان خداست
عالمی سرگشته در دنبال او
ای گُمان این اوست دنبال شماست
موسیقی: Sahalé - Tortuous Maze
سلام بر بیداران و سلام بر بیدارشوندگان.
سلام بر چشمانی که در بیداری نمیخوابند و در خواب بیدارند.
سلام بر آنانی که هر لحظه نواند و در هر لحظه در رنج نو شدناند.
سلام بر روحهای باستانی. باد که دروازههای راز بر آمادهترینان بگشایند.
خوشا آنان که در حجاب، آفتاب جوییدهاند و آنان که اگرچه خرقهها برانداخته، از دروازههای راز بیرون نتاختهاند. خوشا آنان که خوابگزاران و محرم رازهای خویش بودهاند و بدا بر ایشان که بی جذبهی یار نهان، عشوهی آگاهی کردهاند.
خوشا کافران اگر که به کافری عاشقانه مسلمان بودهاند،
و نکبتا بر آنان که مسلمانی به حلقه و خرقه بازیدهاند.
خوشا آنان که باور هر دقیقه تازه کردهاند
و خوشا چون خدا ندیدهاند از خدا خامه نریسیدهاند.
خوشا آنان که موسیقی در جانشان برپاست
و ستاره در چشمانشان پیدا.
حلمی | کتاب روح
اگر این مومنی، الحاد بهتر
همه این خوابگه بر باد بهتر
اگر این عاقلی، از عقل سیرم
که جامی و نگاری شاد بهتر