سرای حلمی

رمزی و کلیدی به در و منزل ماست _*_‌ بر هر که بخواند این خط راز، سلام

بر بلندایی نو

بیهوده است زندگی اگر غمهایم را در خویشتن نسوزانم و تبدیل به شادمانی نکنم. بیهوده است مستی اگر ظلمات پیرامونم را در آن فرو نریزم و مشعل سحرگاهان از جانش برنیارم. 

رنگها بیهوده‌ و بی‌نوایند اگر رنگی نو از ادغام خویش نسازند، و اصوات همه پست و تکراری‌اند اگر کمر سنّت نشکنند و به زانوش درنیاورند. 

قلبم از رنجهای نو می‌جوشد و خوشم از این نونوایی. خوشم که امشب به پایان می‌رسد و فردا ستاره‌ای دیگرم. خوشم که فردا هرگز از آنچه امروزم به یاد نخواهم آورد، اگر هم یاد آرم نخواهم شناخت.

و باز هم بر بلندایی نو ایستاده‌ام و هیچ چیز در برابرم پدیدار نیست، و باز هم در آزمون آب و آتش و در این سویدای نمی‌دانم چه خواهد شد، در عدم‌ترین آنی که هرگز زیسته‌ام، به جانی استوار، قلبی رشید و عشقی بی‌همانند فریاد می‌دارم: بی‌نهایت دوستت می‌دارم ای بی‌نهایت دوست‌داشتنی. 

حلمی | کتاب اخگران
بی‌نهایت دوستت می‌دارم | کتاب اخگران | حلمی
۰

آیا تمام این لحظات مراقبه نیست؟

آیا تمام این لحظات مراقبه نیست؟ آیا این جام به لب بردن و پیک جاودانه تمام به نوش کشیدن مراقبه نیست؟ آیا تنگ در آغوش کشیدن و لب بر لبْ جانانه نهادن، این مستی این دلدادگی مراقبه نیست؟

آیا شب مراقبه نیست چون پرده در می‌کشد و آفتاب مراقبه نیست چون رخ از ظلمات بیرون می‌تابد؟ آیا بزم مراقبه نیست و این بیهُشی، و آیا رزم مراقبه نیست با هر دو سوی بازندگانش؟ 

آیا سر به پرستش ابلیس فرو نبردن و از طلب و کبر و من دست کشیدن مراقبه نیست؟ آیا این تورّق زربرگان عشق آنگاه که برگ برگِ وهم فرو ریخته‌ای و هر دو آسمان و زمین، دین و دانش، به هیچ گرفته‌ای مراقبه نیست؟ آیا خفتن مراقبه نیست به رویای تو، و برخاستن به لقای تو مراقبه نیست؟ آیا اینها همه تو نیستند و اینها را همه تو دیدن مراقبه نیست؟

خرامیدن بر لبه‌ی هیچ، بر باریکه‌راهی که هیچ نمی‌دانی به کجا می‌رسد.
آیا این خرامیدن،
این هیچ،
این ندانستن،
و این چنین تمامْ در تو دل داشتن مراقبه نیست؟

حلمی |‌ کتاب اخگران
آیا تمام این لحظات مراقبه نیست؟ | کتاب اخگران | حلمی
۰

چنین بازگشت خطیر

چنین بازگشت خطیر، تهوّری بی‌مثال می‌طلبید. آن دم لامکان که به زیر نظر کنی و خاک ببینی و خون و هیاهو، و هیچ از انسان در میانه نیست و هیچ از عشق. چنین عزم بی‌همتا که بازگردی و شانه به شانه‌ی سنگ و سگ و درخت و آفتاب - اگر به گرد پای ایشان برسی - چو خاک فروتن تن آسمانها رج زنی و از آسمانها فرشی برازنده‌ی زمینیان فرا آری. 

بازگردی که عشق تنها نماند. بازگردی که خداوند که در تمنّای اظهار خویش است از غلغله‌ی ذرّه‌ی جان تو کار کارستان کند. بازگردی به خانه‌ی ضحاکان - لانه‏‌ی ماران. بازگردی به جان آخته از عشق و دهان آکنده از واژه. 

پرسید بازمی‌گردی؟
پیش‌تر بازگشته بودم. 

حلمی | کتاب اخگران
چنین بازگشت خطیر | کتاب اخگران | حلمی
۰

زیباست آواز خدا..

زیباست آواز خدا، باید به گوش جان شنید
بهر چنین بشنیدنی ویران شد و ویران شنید


این موسقی این روشنا از جان آتش خاسته
از خود بباید رست و شب در حجله‌ی طوفان شنید


از راه پنهان آمدی در محضر دیوانگان
دیوانه باید گشت و پس این پند از دیوان شنید


ای جان بخیز از یکّ و دو، در بند این طفلان مشو
این حرف حقّ و حرف حق باید ز ما طفلان شنید


این ریسمان و لنگرت، این کشتی و این کشورت
این پرده‌های احمرت گوش از ره طغیان شنید


"بر مرزها برخاستن! آن بهترین‌ها خواستن!
از خویش و خویشان کاستن!" هیزم ز آتشدان شنید


حلمی چه شد اینها شنید، از دام ناسازان رهید
بهر چنین بشنیدنی ویران شد و ویران شنید

زیباست آواز خدا، باید به گوش جان شنید | غزلیات حلمی

۰

سفر بی‌نهایت

همانچه که سخت بود و صعب بود و ناگذر و محال، آن گردنه‌ی خشمگین روح‌گیر، آن برافراشته به غایت که تمام قلب خراج می‌طلبید و تمام روح، حال چه سهل و سزاوار و پذیرا.

سفر؛
از ثانیه‌ای به ثانیه‌ای،
از هزاره‌ای به هزاره‌ای،
بی هیچ زمان.
و راه همچنان راه
تا ابد، تا بی‌نهایت راه.

حلمی - کتاب اخگران
سفر بی‌نهایت | کتاب اخگران | حلمی
۰

این داستان که گفتم از آستان جان بود

این داستان که گفتم از آستان جان بود
ای دوستان شنیدید نامی که در نهان بود


هر شب چو هیچ گشتم در خوابگاه هستی
دیدم که آسمانی دیگر مرا میان بود


چشمی‌ست در میانی کان راه روح باشد
سالک چو رفت دانست کاین خطّه خون‌فشان بود


گفتند این چه حالی‌ست؟ گفتیم بی‌سؤالی‌ست
زنهار تا مپرسی این چون و آن چه سان بود


ما مستِ ماه و ایشان از نام وی پریشان
صوفی ز مه چه دانست، تا بوده در گمان بود


در خواب دیده بودم چشم تو چلچراغ است
آواز چشمه‌ساران در گوش جان وزان بود


حلمی به جمع یاران از حقّ زنده بسرود
بس آشکار سرّی پنهان سر زبان بود

این داستان که گفتم از آستان جان بود | غزلیات حلمی

۰

این چنین مست

چو سپیده می‌زند، ترانه و آسمان یکی‌ست. خیال باران و قطره و ناودان یکی‌ست.

نشسته در ناکجا، نور صدا می‌زند: ای فراسوی چنگ زمان! این چنین مست، این جهان و آن جهان یکی‌ست.

و چو چشم می‌گشایم،
آری مکان و لامکان یکی‌ست. 

حلمی - کتاب اخگران
چو سپیده می‌زند.. | کتاب اخگران | حلمی
۰

باید کاشته شود..

باید کاشته شود در قلب،
بذر بی‌بازگشت روشنی.
در اهتزار،
هماره عشق.


حلمی - کتاب اخگران

باید کاشته شود.. | کتاب اخگران | حلمی

۰

در شب تاریک جانش استواست

در شب تاریک جانش استواست
کم نگویم زو که از جان خداست
عالمی سرگشته در دنبال او
ای گُمان این اوست دنبال شماست

حلمی

در شب تاریک جانش استواست | رباعیات حلمی

موسیقی: Sahalé - Tortuous Maze

۰

در برابر جمعیت..

در برابر جمعیت،
هماره نه.
ورنه چو پیغمبران سقوط،
خلق، بی‌راه - 
راه، چاه. 


حلمی - کتاب اخگران

در برابر جمعیت.. | کتاب اخگران | حلمی

۰

سلام بر بیداران..

سلام بر بیداران و سلام بر بیدارشوندگان. 
سلام بر چشمانی که در بیداری نمی‌خوابند و در خواب بیدارند.
سلام بر آنانی که هر لحظه نواند و در هر لحظه در رنج نو شدن‌اند.
سلام بر روح‌های باستانی. باد که دروازه‌های راز بر آماده‌ترینان بگشایند.
خوشا آنان که در حجاب، آفتاب جوییده‌اند و آنان که اگرچه خرقه‌ها برانداخته، از دروازه‌های راز بیرون نتاخته‌اند. خوشا آنان که خوابگزاران و محرم رازهای خویش بوده‌اند و بدا بر ایشان که بی جذبه‌ی یار نهان، عشوه‌ی آگاهی کرده‌اند.


خوشا کافران اگر که به کافری عاشقانه مسلمان بوده‌اند،
و نکبتا بر آنان که مسلمانی به حلقه و خرقه بازیده‌اند.


خوشا آنان که باور هر دقیقه تازه کرده‌اند
و خوشا چون خدا ندیده‌اند از خدا خامه نریسیده‌اند.
خوشا آنان که موسیقی در جانشان برپاست
و ستاره در چشمانشان پیدا.


حلمی | کتاب روح

سلام بر بیداران.. | کتاب روح | حلمی

۰

اگر این مومنی، الحاد بهتر

اگر این مومنی، الحاد بهتر
همه این خوابگه بر باد بهتر
اگر این عاقلی، از عقل سیرم
که جامی و نگاری شاد بهتر

حلمی

اگر این مومنی، الحاد بهتر | رباعیات حلمی

۰
وبلاگ رسمی سید نوید حلمی،
انتشار مطالب با ذکر نام و منبع آزاد می‌باشد.

بیاریدش، ز ایمانش مپرسید
کشانیدش، ز دامانش مپرسید
به پنهانش منم در هر شب و روز
رسانیدش، ز پنهانش مپرسید

من اینجایم باز،
با ملکوتی که از انگشتانم می‌چکد.
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان