سرای حلمی

رمزی و کلیدی به در و منزل ماست _*_‌ بر هر که بخواند این خط راز، سلام

هدیه‌های فراق

از دردها، عمیق‌ترین‌هاشان را دوست می‌دارم. از رنج‌ها، آن‌هاشان را که چنان جان بسوزانند و از نو برآورند. از تلخی‌ها، غمّازترین‌هاشان را، پرآزترین‌هاشان، آن‌ها که تا خاک نکنند شعف پاک از اعماق روح بیرون نریزند.


وصل نمی‌جویم. فراق می‌جویم، فراقی که جان آتش زند. چرا که در آن فراق آتش وصل‌هاست و در میان آن شعله‌ها، جان می‌بیند، می‌شنود و هست، و هست خویش تمرین می‌کند و در آن هستِ پرزبانه‌ی نیستی، جان از خدا هدیه‌ها می‌ستاند و روانه‌ی عالم می‌کند.


هرچند با خلق شادمانه می‌رقصم و سخن از شعف می‌گویم، امّا این شادمانی‌ها و رقص‌ها آسان به کف نیاورده‌ام. این زایش‌های آفتابی به تاب شبهای طولانی از رقص درد در تار و پود جان فروپاشیده‌ام به کف آورده‌ام. هزار بار فرو پاشیدم، تا هزار بار فرا پاشم. 


لبان سرخ آزادی را از پس هزار نبرد بی‌انتها بوسیده‌ام، و جان سپید موج‌موج‌اش از قعر هزار اقیانوس بی‌کف به جان آورده‌ام و به آغوش کشیده‌ام.


حلمی | کتاب آزادی
هدیه‌های فراق، زایش‌های آفتابی | کتاب آزادی | حلمی
۰
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
وبلاگ رسمی سید نوید حلمی،
انتشار مطالب با ذکر نام و منبع آزاد می‌باشد.

بیاریدش، ز ایمانش مپرسید
کشانیدش، ز دامانش مپرسید
به پنهانش منم در هر شب و روز
رسانیدش، ز پنهانش مپرسید

من اینجایم باز،
با ملکوتی که از انگشتانم می‌چکد.
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان